احسان و تفویض
در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ پنجاه و دوم، 14 ذیالقعده 1434) به تبیین موضوع «احسان و تفویض» میپردازیم.
گفتیم نقطهمقابل حرکت شیطان، رسیدن به مقام احسان است. این مقام، با عبور از خودی و فاعل ندیدن خود حاصل میشود؛ چه، هیچ ذات و فاعلیت مستقلی جز ذات اقدس إله وجود ندارد و همۀ عالم، ظهورات آن ذات هستند.
حقتعالی پیوسته در سه عالمِ ناسوت، ملکوت و جبروت تجلی میکند؛ "كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأنٍ"[1]. پس انسان میتواند او را با چشم در جلوات ناسوتی، با خیال در جلوات ملکوتی و با عقل در جلوات جبروتی ببیند. یعنی خدا در تمام عوالم، دیدنی است. همان گونه که ما در تمام ظهورات خود، حاضریم؛ یعنی آنکه میخوابد، آنکه راه میرود، آنکه سخن میگوید، آنکه دوست میدارد، آنکه دشمنی میکند و... همه، خودمان هستیم.
همین است که پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) در تعریف احسان میفرمایند: «خدا را بندگی كن، چنان كه گویی او را میبینی؛ و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند.»[2]
آرزوی دراز را مانع رسیدن به مقام احسان معرفی کردیم و دانستیم اینگونه آرزو، توهّم است. آخر وقتی ما اراده و وجود مستقلّی از خود نداریم و صاحب حقیقی هیچ چیزِ خودمان نیستیم، چطور میتوانیم صاحب آرزو باشیم؟ مگر پوست و مو ما که حیاتی از خود ندارند و ظهور نفس ناطقۀ ما هستند، میتوانند آرزو داشته باشند؟
تمام هستی نسبت به خدا، مثل قوا و اعضای بدن نسبت به روح و نفس ناطقه است. و توهّم استقلال از خدا، مساوی عدم است؛ همان گونه که جدایی هر عضو بدن از نفس ناطقه، مرگ آن عضو است. ما این را دربارۀ خود به خوبی مییابیم و میبینیم که هر عضوی، از ما یعنی از نفس ناطقه جدا شود، دیگر حیات ندارد. اما چون این ارتباط را بین خود و خدا نمیبینیم و اتصال وجودمان به او را نمییابیم، با از دست دادن مراتب نازل، ناراحت میشویم و اشک میریزیم.
مثلاً اگر پوستمان خراب شود، غصه میخوریم؛ اما وقتی نفس ناطقه، آن را ترمیم کرد و پوست جدیدی رویید، میفهمیم که برای هیچ، ناراحت شدهایم و انرژی خود را هدر دادهایم. اگر هم اینجا ترمیم نشود، فردا در معاد جسمانی، میبینیم که همه چیز سر جایش است و ناراحتی برای نقص مادی، بیهوده بوده است.
کاش فقط اینها بود! چون بدن به هر حال، ریشه در حقیقت دارد. اما متأسفانه ما برای کفش و لباس هم غصه میخوریم؛ حتی برای اموری که هیچ نیستند، مثل شأن و مقام، اشک میریزیم یا با آنها به دیگران فخر میفروشیم!
آری، ما وجود را نمیشناسیم؛ درنتیجه به مراتب نازل، اصالت میدهیم و خود را محدود میکنیم. شیطان هم گرفتار همین درد شد. آدمِ خاکی و شیطانِ ناری، هردو ظهور وجود بودند؛ اما شیطان با قیاس شأن نازل خود با آدم، خود را برتر دید و نفهمید که اختلاف در مراتب ظهور وجود، رحمت الهی است.
ما نیز اختلافهای ظاهری مثل مال، زیبایی، مدرک علمی و مقام را سبب برتری میدانیم؛ اما این برتری، توهّمی است که ما را دچار نقمت میکند. حتی صورت عبادات، عامل برتری نیست. به فرمایش حقتعالی: "إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ"[3]؛ و تقوا یعنی سپری که در خوبیها، مقابل بنده است تا آن را از خود نبیند و در زشتیها، مقابل خداست تا آن را به خدا نسبت ندهد. نقش ما در خلقت، هنرپیشگی است؛ اگر نقش بندگی را که خدا برایمان در نظر گرفته، ایفا کنیم، خوبی و زیباییهای خدا ظهور پیدا میکند و اگر آن نقش را زمین بگذاریم، شیطان به ظهور میرسد.
در جلسۀ قبل، دو آیه را که به معنای ذاتی احسان اشاره داشت، بیان کردیم؛ و این جلسه، آیۀ 22 سورۀ لقمان. حقتعالی در آیۀ قبل از این میفرماید:
"وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیهِ آباءَنا أَوَلَوْ كانَ الشَّیطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعیرِ."[4]
همۀ موجودات، مراتب تنزیلی ظهور حقّاند؛ پس فرمان تبعیت از "ما اُنزِل"، یعنی: مَظهر وجود شوید و امر را به خدا تفویض کنید، تا او ظهور پیدا کند. اما طبق آیه، مردم از راه و روش پدران اعتباری خود تبعیت کردند؛ درحالیکه تنها، روش پدر حقیقی یعنی حضرت آدم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام)که همان دین خداست، میتواند آنها را به وجود وصل کند. درواقع دین، روش خدا برای مَظهر شدن ظهوراتش در تعین خاص موجودات است.
"وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الاُمُورِ."[5]
هرکس با سلم به سوی خدا رو کند و محسن باشد، به دستگیرۀ مطمئن، چنگ زده و عاقبت امور، نزد خداست.
محسن، کسی است که تمام روشهایش را در ناسوت، خیال و عقل به خدا تفویض کند؛ چون میداند هر روشی که با خودی انتخاب کند، بیراهه است و وجود را پس پردۀ حجاب میبرد. اما اگر خدا کار کند، همه چیزش عین وجود و عین خیر و زیبایی است.
متأسفانه ما اگر هم تفویض کنیم،دلبخواهی و در اثر جوّ است. گاه جوّگیر میشویم و فکر میکنیم حاضریم همه چیز را برای خدا بدهیم؛ اما جوّ که عوض میشود، برخی شئون را برای خود جدا میکنیم و برخی را میدهیم. مثلاً روش نماز خواندنمان را به خدا میسپاریم و روش خوردن و خوابیدنمان را خودمان تعیین میکنیم؛ نماز و روزه را به روش خدا میرویم و حجابمان را به روش خودمان؛ آخرت را به خدا میدهیم، اما میگوییم: دنیا را خودم میدانم چه کنم! دینمان برای خدا، مال و فرزندمان برای خودمان و...!
تفویض، این نیست؛ باید یکپارچه تمام وجود خود را به خدا بسپاریم و از تمام خودیها رها شویم، تا او ظهور کند. احسان، خود را دادن است، بدون چشمداشت؛ یعنی آنچه را از خدا گرفتی، به سلامت و بدون هیچ شرط و منّتی به خودش برگردانی؛ "وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ"[6]. خداوند نیز در مقام احسان، وجود را بدون هیچ منّت و شرطی به ما عطا کرده و در بهرهگیری از آن هم به ما اختیار داده است.
مظهر این رتبۀ احسان، قدیمالإحسان، حسینبنعلی(علیهالسلام) است که هرچه داشت، در یک روز، بی قید و شرط، همه را در راه خدا داد. آن روز اوضاع چنان به بنبست رسید، که هیچ پناهی نبود، جز شمشیرها؛ که حضرت فرمود: "یَا سُیُوفُ خُذِینِی". او حتی از خدا، نجات خود را نخواست؛ چون شرط ادب و احسان، این نبود که خدا را برای خود بخواهد. مولا، خدا را برای دین میخواست و میدانست که دین خدا، با شهادت او إحیا میشود؛ لذا وقتی همۀ هستی، از فرشتگان و اجنّه آمدند تا یاریاش کنند، نپذیرفت.
و ما چنین امامی را دوست داریم. حقیقتاً از این نعمت، بالاتر چه میخواهیم؟ وقتی او را دوست داریم، دیگر نباید هیچ چیز ببینیم، نه سختی و نه آسانی؛ چون محبت او، نعمتی است که به تمام نعمتها میارزد. باید همه چیز را صرف کنیم تا شعلۀ محبتمان به او بالا رود. اما ببینید برای کدام نعمتها دستوپا میزنیم و به چه آرزوهای پوچی مشغولیم!
[1]- سوره رحمن، آیه 29 : او هر روز در شأن و كاری است.
[2]- بحارالأنوار، ج67، ص196 : "الْإِحْسَانُ، أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ؛ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ، فَإِنَّهُ يَرَاکَ".
[3]- سوره حجرات، آیه 13 : همانا گرامیترین شما نزد خدا، باتقواترینتان است.
[4]- سوره لقمان، آیه 21 : و هنگامی كه به آنان گفته شد: «از آنچه خدا نازل كرده، پیروی كنید»، میگویند: «ما از چیزی پیروی میكنیم كه پدران خود را بر آن یافتیم! آیا حتی اگر شیطان، آنها را به سوی عذاب شعلهور [دوزخ] دعوت کند، [باز پیروی میکنند]؟!
[5]- سوره لقمان، آیه 22.
[6]- سوره بقره، آیه 3 : از آنچه روزیشان کردیم، انفاق میکنند.
نظرات کاربران